السلام علیک یا اباصالح المهدی...
مدعی گوید که با یک گل نمی آید بهار ! من گلی دارم که دنیا را گلستان می کند…
مدعی گوید که با یک گل نمی آید بهار ! من گلی دارم که دنیا را گلستان می کند…
آنچه که ما از این شهدا، شهید علیر ضا یوسفی داریم،آن پاکی است آن صفا است،آن صمیمیت است. مخصوصاً شهید علیرضا یوسفی از مداحان اهل بیت بود . مناجات های او واقعاً عجیب بود من یادم نمیره در جبهه خدمت این عزیزان رسیدم،آنجا شبها و دل شبها یی داشتند ،مناجاتهایی که جداًدلها را آتش می زد.با اینکه طلبه فاضل بود می توانست به عنوان مثلاً تبلیغی به جبهه برود ،اما بعنوان یک طلبه رزمی رفت،جمع کردم اینها را که شما طلبه هستید ،آینده کشور نیاز به طلبه دارد ،بالاخره از آن در زدم که ببینم آیا از جبهه رفتن منصرف می شوند ،آنها پاسخ دادند،دوباره من پاسخ می دادم ،تا اینکه یک جمله عجیبی ایشان گفت،من با ابراهیم خردمندی داشتیم صحبت می کردیم،آقای رستار،اگر کسی را خود امام حسین (ع) دعوت نامه فرستاده باشد،چی میگی تو،گفتم غلط می کنم مخالفت کنم، اینا کی بودند من نمی دانم.
در عملیا ت کربلای پنچ در شلمچه هنگامی که وارد خط مقدم شدیم،جنازه شهید عزیزی را دیدیم که قد و قامت رشیدی داشت یا به قول بچه ها هیکل علمداری داشت،با لباس بسیجی و پوتین اما بدون سر!رفتم جلو و در کنار ش زانو زدم تا بوسه ای از سینه اش بگیرم و او را زیارت کنم، شاید بتوانم شناسایی اش کنم.دکمه های لباسش را باز کردم ،دیدم روی پیراهن زیرش با ماژیک نوشته شده:«برادر عزیزم!خسته نباشی ،خدا قوت دلاور ،اگر برای خداست ،بگذار گمنام باشم،»این مطلب ،تنم را لرزاند .وقتی جیب هایش را گشتم تا عکس ،شماره تلفن و یا دفترچه تلفن ی را پیدا کنم ،چیزی حاصلم نشد جز عکس امام خمینی( ره) که پشت آن نوشته شده بود .
نام:جندالله
نام خانوادگی :حزب الله
فرزند :روح الله
متولد :ایام الله
محل شهادت :جاده کربلا !
در کتاب مفاتیح الجنان به سند معتبر روایت شده که شخصی گقت: حضرت امام رضا (ع) برای من از خراسان بسته متاعی فرستاد چون بسته را باز کردم دیدم در میان آن خاکی بود،از آن مردی که بسته را آورده بود پرسیدم که این خاک چیست ؟گفت: خاک دور قبر امام حسین (ع) است ، تا به حال نشده که حضرت چیزی برای کسی بفرستد و در میان آن جامه و لباسها یک مقدار تربت کربلای حسین (ع)نگذارد و می فرماید این تربت کربلا امان است از بلاها باذن و مشیت خداوند متعال .
جعبه ی شیرینی رو گرفتم جلوش یکی برداشت و گفت: می تونم یکی دیگ بردارم؟گفتم : البته سید جان،این چه حرفیه؟برداشت ،ولی هیچ کدوم رو نخورد کار همیشگی اش بود هر جا شیرینی و شکلات و ….تعارف می کردند ،برمی داشت اما نمی خورد میگفت :«می برم با خانوم و بچه هام می خورم ،شما هم این کار رو انجام بدید اینکه آدم شیرینی های زندگیش رو با زن و بچه اش تقسیم کنه ، خیلی تو زندگیش تاثیره میذاره……»
قلب مؤمن و کافر هر یک جایگاه امری است،
قلب مؤمن
1.حیات
2.شفا
3.طهارت
4.سعه صدر
5.هدایت
6.ایمان
7.سکینه
8.الفت
9.الفت
10.اطمینان قلبی
قلب کافر
1.مرض
2. قساوت
3.عدم پذیرش
4.عدم پذیرش
5.احاطه ظلمت
6.حجاب
7.قفل شدن
8.سختی
9.برگشت و نفهمی